سعی میکنم مدیربت زده نشم

ساخت وبلاگ
اینم آقا هرمان

مهمان کوچک خاله کتایون

قربونش برم با اون دماغ خشگلش

بچمون اون ور که بوده رینوپلاستی رو انجام داده و پاس داده شده اینجا.

 

+نمیدونم چرا وقتی برای اولین بار بچه ی تازه متولد شده ای رو میبینم، مثل ابر بهار اشک میریزم..

 

سعی میکنم مدیربت زده نشم...
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:18

ی شبهایی مثل امشب که پر از تکرارِ در زندگانی من، پُر از حرفم حرفهایی با جملات طولانی، با تاریخ و روز و ساعت و سند با دفاعیه های به حق اما قدرتی بزرگ و محکم، جلو دارم میشه، و منو ب سکوت دعوت میکنه. سکو سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:18

این بهار میشد دو نفره باشد....

 

 

عید همتون مبارک.

سعی میکنم مدیربت زده نشم...
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:18

این روزها هممون شاهد ویرانی هم وطنانمون هستیم ک در آغازین روزهای سال نو، بیخانمان شدند. و هر کدوممون ب نوعی در این بغض و اندوهشون شریک شدیم و باهاشون ابراز همدردی کردیم.برادر و پسرخالم ب کمک خیلی از د سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:18

در هیچ یک از پیش بینی های عمرم

سراغ نداشتم

ک روزی،

روزگارم را

به عشقِ حضورت، تاب آورم.

 

+عشق، زیباترین هدیه ی خدا که برای بندگان خاص فقط ظهور میکنه. اگر چه دردی داره ک زبانی قدرت بیانش رو نیس، و زجری داره ک هیچ جسم یارای تحملش نیست، و صبر.... امان از صبر و انتظاری که ته نداره، اما با همه ی این اوصاف، این هدیه ی آسمانی، برای بندگان خاص خدا به وقوع می پیونده.

سعی میکنم مدیربت زده نشم...
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 15 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:18

این چرخ و فلک، ک ما در او حیرانیم.... + کم کم روزهای آخر سال رو در آغوش میکشیم. با همه احوالات بد و زشت و گاها شادمانش.و تا بهاری تازه چند صباحی بیشتر نمونده. و من بی صبرانه منتظر آغاز سال نو امسالم.  سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 19:38

 چقدر در یک فصل از زندگیم، من زیاد مینوشتم. درسته سالها گذسته از تاریخشون ولی همشون از حفظم. وقتی دارم دونه دونه فایل های لپ تام رو چک میکنم زودتر از اینکه چشمام ب سطرهای بعد بخوره من میخونمش. چه احسا سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 19:38

فردا، یکی از دوستان خوبم، ان شالله مادر میشه. نمیدونم با اینکه هنوز این حس رو تجربه نکردم، و قطعا برای من مجهوله، اما حس و حالش رو درک میکنم. یه ذوقی که از شدت بسیار، خواب رو از چشم هاش گرفته، و تحول سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 19:38

 

شاعر زیبا گفت...

 

تو صدایم کن

تا صدایت را ببوسم حضرت عشق.

 

 

 

هفتمین سال از تاریخ یکی شدنمون مبارک.

سعی میکنم مدیربت زده نشم...
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 135 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 13:13

 جایی به دور از هیاهوی زمین       بعد از یک روزِ پر از سوگند های دروغِ آدمک ها  پس از هم همه و شلوغی و هزار راه پر پیچ و خم سیاهی تمام شهر را فرا میگیرد....    این بین ، دخترکان غریبُ آرامی ک برایشان سعی میکنم مدیربت زده نشم...ادامه مطلب
ما را در سایت سعی میکنم مدیربت زده نشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shab-name-mandegar بازدید : 97 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 8:26